گروه فرهنگ و هنر: فیلم پایانی «ایکس من» باعث افسردگی طرفداران شد. یک فیلم انیمیشن افتضاح داشتیم. یک امتیاز منفی برای برایان دیپالما ثبت شد. دو فیلم بد از جان تراولتا و موزیکال بد عظیم و پرزرق و برق «گربهها» و تعدادی فیلم دیگر توانستند لقب بدترین فیلمهای ۲۰۱۹ را از دیدگاه منتقدان از آن خودشان کنند. بازیگران کهنهکار و کارگردانانی که فکرش را نمیکردیم ناامیدمان کردند.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از دیجی کالا مگ، مردم غالبا وقتی متوجه میشوند که شما منتقد حرفهای فیلم هستید اولین واکنششان این است: «اوه، باید خیلی کار باحالی باشه». آنها بیشتر اوقات دچار این توهم هستند که منتقدان وقتشان را در طول روز صرف دیدن فیلمهای کلاسیک میکنند و در حالی که با همکارانشان سیگار میکشند و در کافه قهوه میخورند با اشتیاق دربارهی این فیلمها با هم گپ میزنند.
واقعیت اما خیلی دور از این تصویر است. فهرست فیلمهایی که در ادامه میخوانید شاهدی بر این مدعاست. به ازای هر فیلم خوبی که ما میبینیم، نیم دو جین فیلم نفرتانگیز وجود دارد. بازسازیهای بیپایان، فیلمهای دنبالهدار و آثاری که از روی جهان بازی یا اسباببازیها ساخته میشوند. فیلمهای ترسناکی که ساختشان آنقدر ارزان تمام میشود که حتی اگر در گیشه منفجر هم بشوند، باز هم سودده خواهند بود. فیلمهای انیمیشنی که بیشتر طراحی شدهاند تا لوازم جانبی از روی آنها ساخته شده و به فروش برسد به جای اینکه بخواهند ذهنهای جوان را افسون کنند.
و حتی بدتر از اینها، فیلمهای هنری خودآگاهانهای که آنقدر در گذاشتن مولفههای هنری افراط میکنند که از خدا میخواهید زودتر سیستم استودیویی برگردد.
هر کسی که مشتاق است منتقد فیلم شود (و از شما خواهش میکنیم که فعلا به این صف نپیوندید چون همین حالا هم رقابت تنگاتنگ است) مجبور است که حداقل در سال ده تا از بدترین فیلمها را هم نگاه کند. اگر بعد از دیدن این ده فیلم بد هنوز هم میخواستید منتقد شوید احتمالا به یک مشاورهی شغلی نیازمند هستید.
تسخیر شارون تیت
عنوان اصلی: The Haunting of Sharon Tate
کارگردان: دنیل فاراندز
بازیگران: هیلاری داف، جاناتان بنت
امتیاز متاکریتیک: ۸ از ۱۰۰
پنجاه سال بعد از سلاخی شدن شارون تیت به دست خانوادهی منسون، دوباره شارون تیت روی پردهی سینما آمده است و متاسفانه حضور آبرومندانهای نیست که بشود به آن افتخار کرد. فیلم وحشت دانیال فاراندز اول از همه از انتخاب بد بازیگران به خصوص هیلاری داف در نقش اول رنج میبرد.
فیلم به آگوست سال ۱۹۶۸ میرود. زمانی که شارون تیت به یک روزنامهنگار از کابوسهایش میگوید. کابوسهایی که در آن گلوی او و دوستش را بریدهاند و در نهایت به همان روز شومی میرسد که اعضای خانوادهی منسون او را به قتل میرسانند. شارون تیت در زمان حیاتش استحقاق توجه بیشتری داشت و قطعا بعد از مرگش هم شایستهی این است که در فیلمهایی خیلی بهتر از «تسخیر شارون تیت» ظاهر شود. فیلم کاملا احمقانه است. به لحاظ بصری و اخلاقی یک شکست تمام عیار است. بدترین مشکل فیلم هم این جاست که آن برداشتش از تقدیر و طبیعت را جدی هم میگیرد!
یک میلیون قطعه
عنوان اصلی: A Million Little Pieces
کارگردان: سام تیلور جانسون
بازیگران: آرون تیلور جانسون، بیلی باب تورنتون
امتیاز متاکریتیک: ۴۵ از ۱۰۰
اقتباسی از کتاب جیمز فری که در حقیقت خاطرات نویسنده از دوران اعتیادش بوده است. نویسندهی مشتاق جوان که توسط اعتیاد به قهقرا رفته در یک مرکز درمانی با گذشتهی دردناکش روبهرو میشود.
این فیلم بیش از یک میلیون کلیشهی ملودرامهای مربوط به رهایی از اعتیاد در خودش دارد. هیچ چیزی که روی پرده به نمایش درمیآید شما را شگفتزده نمیکند یا تازه نیست. هیچ درگیری احساسی با کاراکتر اصلی و سفرش به سمت رستگاری به وجود نمیآید. فیلم فقط یکی دیگر از آن آثار مکانیکی دربارهی خودویرانگری است و چیزی به خیل درامهای دربارهی اعتیاد اضافه نمیکند.
رمبو: آخرین خون
عنوان اصلی: Rambo: Last Blood
کارگردان: آدرین گرونبرگ
بازیگران: سیلوستر استالونه
امتیاز متاکریتیک: ۲۶ از ۱۰۰
این میتوانست احتمالا فرصتی باشد که با شمایل حالا پیر شدهی سیلوستر استالونه هم خاطره داشته باشیم. به جایش فیلمنامه، که اتفاقا استالونه هم در نوشتنش مشارکت داشته است، این احساس را در مخاطب زنده میکنند که انگار این قرار است یک پایلوت تلویزیونی برای سریال رمبو باشد!
یازده سال بعد از جریانهایی که در برمه بر سر جان رمبو، کهنهسرباز جنگ ویتنام آمد، او در آرامش در آریزونا زندگی میکند. حالا دیگر مزرعهداری میکند تا این که دختر یکی از دوستانش توسط کارتلهای مواد مخدر دزدیده میشود و رمبو نمیتواند نسبت به این جریان بیتفاوت بماند.
چیزی که در مورد پنجمین فیلم از سری کارهای «رمبو» تاسفآور است تصاویر باری به هر جهتی است که برندن گالوین مدیر فیلمبرداری گرفته و این که چهطور در بیشتر طول فیلم استالونه تلاش میکند که فیزیکش را به عنوان بخشی از کاراکترش به رخ بکشد. به زحمت میشود گفت که فیلم صاحب فیلمنامه هم بوده است.
آرامش
عنوان اصلی: Serenity
کارگردان: استیون نایت
بازیگران: ماتیو مککاناهی، آن هاتاوی
امتیاز متاکریتیک: ۳۷ از ۱۰۰
فیلم تلاشی بوده برای این که استیون نایت یک فیلم نوآر استوایی مدرن بسازد. اما فیلم نمیتواند از بازیگران بااستعدادش استفاده کند و قایقش به گل مینشیند. فیلم بیش از اندازه به حقههایی که میخواهد به مخاطب بزند خودآگاه است و به هیچ عنوان قانعکننده هم نیست.
استیون نایت کارگردان انگلیسی بااستعدادی بود که برای نوشتن فیلمنامه «قولهای شرقی» (Eastern promises) و سریال «پیکی بلایندرز» و کارگردانی فیلم «لاک» او را شناختیم. یکبار برای نوشتن فیلمنامه «چیزهای زیبای کثیف» نامزد دریافت جایزه اسکار شد. اما «آرامش» شکست تمام عیار بود. فیلم داستان گذشته مرموز یک کاپیتان است که قایق ماهیگیری دارد. گذشتهای که بعد از مدتها وقتی همسر سابقش برای کمک سراغش میآید، دوباره تسخیرش میکند. فیلمنامه را هم خود استیون نایت نوشته است.
فیلم اتفاقا شروع بدی ندارد ولی در ادامه آرزو میکردید که کاش هیچوقت شروعش ادامه پیدا نمیکرد. فقط یک نیم ستاره میشود به پیچش داستانی فیلم داد.
رنگ تجاری
عنوان اصلی: Trading Paint
کارگردان: کارزان کادر
بازیگران: جان تراولتا، شانیا تواین
امتیاز متاکریتیک: ۳۴ از ۱۰۰
سام مونرو رانندهی قدیمی مسابقات اتومبیلرانی است. پسرش هم راه پدر را ادامه داده است. پدر و پسر در رقابتی با یک رانندهی دیگر در شهری کوچک گیر میافتند. هر دوی آنها دچار خودپسندیهایشان هستند. پسر به خاطر یک شکست تصمیم میگیرد پدر را ترک کند و به تیم رقیب بپیوندد.
فیلم متریال و عناصر کافی داشت تا یک درام پر و پیمان از آن دربیاید. با این حال فیلمنامهنویسان موفق نشدند که چیز جالب توجهی از دل خط داستانی اصلی فیلم دربیاورند. محرکهای کاراکترها برای کارهایشان و تقریبا همهی نکات دیگر فیلم کشف نشده باقی میماند. فیلم خیلی کشدار شده و وقتی آن را میبینید احساس میکنید که زمانش خیلی بیشتر از ۸۹ دقیقه است! البته صحنههای اتومبیلرانی بد نیستند اما واقعیت این جاست که در دل این داستان برای این بازیگران و این گروه فیلم بهتری وجود داشته که متاسفانه ساخته نشده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com